تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که اب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به ارزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطر دود لاله های وحشی
به خاطر گونه ی زرین افتاب گردان
برای بنفشی بنفشه ها دوست می دارم
: یادش بخیر! آن روزها در شهرمان فرهنگسرا نداشتیم اما کسی دلش به فرهنگهای وارداتی خوش نبود. آن روزها در شهرمان پارک آب و آتش نداشتیم اما سرداران! خود را به آب و آتش می زدند تا حرف امام روی زمین نماند.
:
این بارانهای بی موقع
گاه و بی گاه و بی وقت
بی منظور نیست...
میخواهد یادم بندازد
که میتوان ناگهان
خورشید را هم پنهان کرد
مـــ ـــن که...!!
بزن بارون که دلگیرم دارم این گوشه می میرم …
بزن بارون که دلگیرم دیگه آروم نمی گیرم …
حالا که خسته و تنهام حالا که که اون دیگه رفته …
میفهمم تازه این دردو چقدر تنها شدن سخته …
بزن بارون که عشق اون هنوز توی نفسهامه …
دلیل عشق پاک من غرور سرد اشکامه …
ببار شاید که بگرده تو قلبی که پر از درده …
ببین از وقتی اون رفته چقدر دستای من سرده …